مصاحبه روابط عمومی اداره کل دامپزشکی استان کرمان با دکتر مرضیه صادقی کارشناس شبکه دامپزشکی شهرستان سیرجان فرزند شهید گرانقدر تهمتن صادقی
بیوگرافی
-لطفا بیوگرافی خودتون را در صورت امکان بگویید.
مرضیه صادقی متولد فروردین ۶۶ ، شهرستان سیرجان هستم ، اینجانب فرزند دوم خانواده و دارای یک خواهر می باشم ، پدرم سردار شهید حاج تهمتن صادقی و مادرم عشرت بهاالدینی می باشند
بعد از اخذ دیپلم تجربی ، در دانشگاه شهید باهنر کرمان پذیرفته شدم و مدرک دکتری دامپزشکی خود را از دانشگاه مذکور اخذ نمودم و بعد از آن به استخدام شبکه دامپزشکی شهرستان سیرجان در آمدم.
2-مختصری از زندگینامه پدرتون و نحوه شهادتشون را اعلام بفرمایید.
سردار شهید حاج تهمتن صادقی متولد خرداد ماه ۱۳۳۸ در شهرستان بافت ( دهستان گوغر ) می باشند ، تحصیلات ابتدایی خود را در روستای امیرآباد گوغر گذرانده و جهت ادامه تحصیل و اخذ دیپلم تجربی به شهرستان سیرجان عزیمت نمودند ، پس از آن علیرغم شرکت در کنکور سراسری و پذیرفته شدن در رشته دندانپزشکی دانشگاه مشهد و همزمان با شروع جنگ تحمیلی وارد جبهه های حق علیه باطل شده و سرانجام در عملیات کربلای ۵ همراه با برادر شهیدش ( شهید ذوالفقار صادقی ) شرکت نموده و با ۷۰ درصد معلولیت و پس از تحمل ۳ سال درمان در بیمارستانهای اصفهان و تهران و کرمان به درجه جانبازی نائل آمدند
پس از آن و همزمان با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد سپاه شده و مسئولیت های مختلف از جمله مسئول عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران کرمان و سیرجان را برعهده داشته و با درجه سرلشکری بازنشسته شدند ، همزمان با خدمت در سپاه مجددا در کنکور شرکت نموده و در رشته رادیولوژی دانشگاه کرمان پذیرفته شدند و پس از اخذ کارشناسی رادیولوژی در بیمارستان های کرمان هم مشغول به خدمت بودند
عشق به خدمت رسانی به مردم و وطن باعث شد پس از آن هم از فعالیت های فرهنگی و اجتماعی دست بر نداشته و با یاری مردمی که عاشقانه او را دوست داشتند به عنوان منتخب مردم و به مدت ۸ سال در شورای اسلامی شهر سیرجان خدمت رسانی نموده و بعد از آن هم به مدت ۱۸ سال به عنوان مسئول انجمن حمایت از زندانیان سیرجان یار و یاور خانواده های محروم زندانیان بودند
و سرانجام پس از تحمل ۳۴ سال رنج ناشی از جراحت های جنگ تحمیلی در بیمارستان شیراز دعوت حق را لبیک گفته و به برادر و یاران شهیدش پیوست.
3- خاطرهای از ایشان و شهادتشان دارید؟
اینجانب در ۳۴ سالگی پدر خود را از دست دادم و ۳۴ سال خاطرات شیرین و زیبایی را با هم داشتیم.
یکی از خاطراتی که برایمان واقعا جالب بود و خودشان با عشق تعریف می نمودند: در سال ۸۲ به همراه ایشان به کربلای معلی مشرف شدیم ، حین زیارت حرم اباعبدالله ( ع) متوجه شدیم که پدرم حالشان منقلب شده و اشک تمام صورتشان را فرا گرفته وقتی از وی جویای حالشان شدیم ایشان گفتند در حین زیارت متوجه حضور شهید عبدالمهدی مغفوری ( که دوست قدیمی ایشان بودند ) شدم و یادم آمد که شب عملیات کربلای ۵ موقع خداحافظی از هم با یکدیگر عهد کردیم که اگر هر کدام شهید شدیم شفیع دیگری در قیامت باشیم و اگر زنده ماندیم و زیارت حرم امام حسین رفتیم دیگری را یاد کنیم ، و ایشان می گفتند که من این عهد را کاملا فراموش کرده بودم تا اینکه هنگام زیارت حرم متوجه حضور شهید مغفوری شدم که به سمتم آمد و به من گفتند « حاج تهمتن: الوعده و الوفا » و تمام خاطرات شب عملیات و عهد و پیمان مان برایم تداعی شد
و این نشان دهنده عشق و علاقه ای بود که ایشان به شهادت و یاران شهیدشان داشتند
4-از خصوصیات اخلاقی شهید بزرگوار بگویید؟
پدرم بسیار انسان صبوری بودند ، ۳۴ سال رنج ناشی از جراحت های بر بدن را تحمل کردند اما یک بار شکایت ننمودند و همیشه شاکر بودند ، ایشان بسیار صلح جو بود و مدتی هم به عنوان عضو شورای حل اختلاف شهرستان در جهت رفع مشکلات مردم خدمت رسانی می کردند ، همچنین عاشق خدمت به محرومان بودند و این خصوصیت اخلاقی ایشان باعث شده بود که زبانزد عام و خاص باشد.
5-سرکار خانم دکتر سمیه صادقی با دانستن این خصوصیات پدر چه قدر در زندگی تلاش می کند تا جا پای پدرش بگذارد؟
بنده چه در زمان حیات پدر و چه در زمان شهادت ایشان همیشه سعی و تلاش نمودم که برای ایشان بهترین فرزند و باعث افتخار ایشان باشم و در این مهم تمام تلاش خود را نموده و تا آخرین لحظه زندگی ایشان او را تنها نگذاشته و با تمام توان در جهت خدمت به ایشان و افکار ایشان عمل نمودم.
6-از خاطراتی که مادرتان از پدرتان، برایتان نقل کرده، بگویید.
مادر من در زمان مجروحیت پدرم دارای یک فرزند ۱ ساله بوده و یک فرزند ۸ ماهه هم در شکم باردار بودند ، زمانی که خبر مجروحیت پدرم را به ایشان دادند ، مادرم به همراه یکی از اقوام با یک ماشین بسیار قدیمی از سیرجان تا اصفهان رفتند و بسیار اذیت شده و دچار مشکل شدند، بعد از رسیدن به اصفهان به آنها می گویند که پدرم به شهادت رسیدند و در سردخانه هستند و از آنجائیکه که خداوند مصلحت دیده بودند که ایشان زنده بمانند و خدمت نمایند، هنگام گذاشتن یک شهید در سردخانه بیمارستان متوجه ایجاد بخار زیر پلاستیکی می شوند که روی صورت حاج تهمتن جمع شده بود و پس از انجام عملیات احیا، ایشان به زندگی بر می گردند و مادرم این خاطره را به عنوان شیرین ترین معجزه زندگی خود تعریف می نمایند.
7-فرزند شهید بودن چه حسی دارد؟
احساس غرور و غبطه می نمایم ، غرور از این بابت که پدرم یک قهرمان بوده و باعث افتخار فرزندان و مردمش می باشد و غبطه از این نظر که دیگر اینچنین انسان شریف و عزیزی را نداریم ….
8-اگر الان پدرتون بودند اولین حرف و سخنی که میگفتید بهشون چی بود؟
پدرم با تمام وجودم دوستت دارم و به شما افتخار می کنم، هیچ وقت تنهایمان نگذار.
9-بهترین راه شناخت شهید را چه می دانید برای هم فرزندان شهدا هم عموم جامعه؟
زنده نگه داشتن یاد شهیدان ، روایت کردن خاطرات و آرزوهایشان و رشادت هایشان، اجر و احترام به خانواده هایشان که واقعا زجر کشیدند.
10-به نظر شما شهدا چه خصوصیات مشابهی داشتند که شهادت نصیبشان شد؟
اخلاص ، عشق و از خودگذشتگی
11-دوست دارید به جوانان هم نسل خودتان چه بگویید؟
زحمات شهدا را از یاد نبرید و قدر بدانید ، آنها هم مثل ما آرزوهایی زیبا داشتند که به خاطر ما به هیچ کدام نرسیدند.
12-درباره ی این کلمات یک جمله بگویید:
بابا: پشت و پناه
مادر: آرامش و صبر
شلمچه: میعادگاه عاشقان
شهادت : رویای دست نیافتنی
با تشکر از شما، انشاالله که ما هم بتونیم ذره ایی از منش شهدا من جمله پدر بزرگوار شما را تو وجودمون جا بدیم.
نظر دهید