خاطره رزمنده روحانی علی رهبری نژاد از دوران دفاع مقدس( کارشناس نظارت بر صید و ذبح شرعی اداره کل دامپزشکی استان کرمان)
راحت ترین مرگ اینجانب بصورت داوطلبانه به جبهه های جنگ ایلام و فاو و اندیمشک رفتم، خاطره من مربوط به منطقه ایلام بود، تابستان سال ۶۵ بود در آن زمان جوانی 20 ساله بودم .
دوران جنگ تحمیلی مثال دانشگاهی بود که دانشجوهای را به جامعه تحویل داد که در راستای خود سازی نمونه بودند.
من به عینه کوههای غرب استان ایلام که لشکر ۴۱ ثارالله کرمان در آنجا مستقر بودند را دیدم که در گوشه گوشه این کوهها، فضاهایی برای استغاثه و با خدا حرف زدن و عبادت کردن فراهم شده بود، خدا میداند که چه تعداد شهیدان در این کوهها به خودسازی خود مشغول شدند و از این کوهها به سوی یگانه حامیشان پر کشیدند، که هم اکنون نیز من به حالشان غبطه میخورم.
خاطره من مربوط به عملیات کربلا یک، فتح مهران بود. به نیروهای شرکت کننده 24 ساعت استراحت می دادند که نیمههای شب به سمت خط مقدم حرکت کنند.
شب عملیات شد. سوار لندکروز مخصوص شدیم، حدود ۲۰ نفری میشدیم.
همه با سلام و صلوات به سمت خط مقدم حرکت کردیم.
به خط مقدم که نزدیک شدیم ناگهان ترکشها تمام اطراف ماشین را فرا گرفتند.
دیدم که نیروی بغلی من در ماشین، سرش را بر روی شانه من گذاشت و به خواب عمیق فرو رفت.
با خودم گفتم که این پسر جوان چه بیخیال است.
همه، دلهره رفتن به خط مقدم را داشتیم و او راحت خوابیده است.
۵ دقیقهای از خواب وی نگذشته بود که تمام پاها و بدنم خیس شد.
گفتم خدایا، چه شده است؟
متوجه شدم که تمام وجودم را خون فرا گرفته است.
تا که آن دیدم که جوانی که فکر میکردم آرمیده است، به خواب ابدی فرو رفته است و شهید شده است و من حتی
کوچکترین حرکت یا صدایی از او ندیدم و نشنیدم.
فرمانده که متوجه استرس من شده بود، گفت: روحیه خودتان را حفظ کنید و صلوات بفرستید.
ماشین در گوشه جاده ایستاد و و بدن بیجان او را در کنار جاده گذاشتند تا اکیپ های مخصوص حمل شهدا اجساد مطهر را به پشت خط مقدم برگرداندند.
خوشبختانه این عملیات با پیروزی نیروهای ایرانی به پایان رسید.
امیدوارم که خداوند ما را نیز مورد رحمت و مغفرت خود قرار دهد و با شهدا محشور گرداند.
نظر دهید